غرقه



بعد یه کلاسی با بچه‌های دانشکده پیاده رفتیم تا انقلاب. قرار شد بریم چیزی بخوریم و رفتیم نشستیم تو همون کافه‌هه که همه‌تون دیده‌اید حتما. تو پورسیناست. یکی از ردیت بهم واچ پیپل دای رو نشون داد. دلم پیچیده بود به هم و متحیر بودم. تا رسید به یه آدمی که هلش دادن، بنزین ریختن روش و بعد فندک زدن و آتیش گرفت. مثل دستمال کاغذی‌ای که جمع می‌شه پیچ و تاب می‌خورد. 

به خیلی چیزا خورد فکرم. یکی شروع کرد جیغ کشیدن تو سرم. نتونستم تحمل کنم کله‌مو. از طرفی چشمام پر اشک بود و از طرفی می‌ترسیدم خیلی ناراحت شه این بچه و عذاب وجدان. دیگه نشد و زدم بیرون و هی رفتم پیاده. بلند بلند گریه کردم تو خیابون پورسینا. نگاهم می‌کردن آدما، بد. بلند گریه می‌کردم و گاهی از دهنم می‌پرید که . یادم نمیاد چی می‌گفتم. ولی وجودم داشت می‌لرزید و هق هق گریه می‌کردم بدون اشک شاید. بعد خودمو جمع کردم و رفتم نشستم تو کافه. بچه‌ها خندوندن همو. اگر لوس نبود می‌رفتم خونه. یه چیزی موند تو گلوم. شب خوابیدنی بهش فکر کردم و صبح بیدارشدنی بهش فکر کردم و خردم.


قراره تمرکز کنم. بیشتر آب بخورم و سعی کنم آروم‌تر فکر کنم. هر وقت احساس کردم که رنج‌آور شده چیزی ده تا دو ثانیه رو بشمرم. متوجه باشم که مکالماتم با دیگران سمت اون موضوعات نره و متوجه باشم که چیزی ازم خونده نشه. قراره گم نشم و همه‌ی کاری که لازمه رو، برای کمتر فکر کردن و کمتر حس کردن، تنهایی انجام بدم. بیپ بوپ. روژات شم. بیپ بوپ. یادم بمونه که تایپوها معنی دارن. بیپ بوپ. یادم بمونه که کلمات پوکن. بیپ بوپ.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

جعبه فناوری اموزش وبلاگ فعالیت های آموزشی شکوفه مجله مد و پوشاک آقایان Healthy Lifestyle زندگی یک مورچه سپتیک تانک , نقشخ اجرایی و قیمت | سپتیک تانک Vein